سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوندنی ها

 

عقربه های ساعت انگار با هم مسابقه گذاشتن

داداشم هم مثل داور مسابقه نشسته جلوشون و بهشون خیره شده

از سر جاش بلند میشه

فیتیله ی سوت سوتکشو روشن میکنه و سوت پایانیه مسابقه ی عقربه ها به صدا در میاد

اما انگار که این مسابقه بیشتر از یکی داور داشته

 

مامانم تعریف میکرد که داداشش یعنی دایی من اون قدیما وقتی چهارشنبه سوری میشده مراسم خاصی رو انجام میداده .

 

اما الان چی فقط صدای بوم بوم این وسیله های آتیش بازی که قلبتو

 می چسبونه به آسفالت

بعضی از خونواده ها این شب رو تاریخچشو کلا عوض کردن.مثلا مهمونی میگیرن و تو خونه میمونن و...

بعضیای دیگه این شب با شبا ی دیگه هیچ فرقی براشون نداره مثل همه ی شبا میگذرونن

بعضیا هم…..

چرا همه ی رسم ها از صفحه ی زندگیمون دارن محو میشن؟!؟!؟!؟

چرا اون ارزش قبلیشون رو دیگه ندارن؟!؟!؟!؟!؟

از چند نفری شنیدم که قراره بعضیا لطف کنن عید نوروزمون رو بردارن، عید بعضیای دیگرو جانشینش کنن..

این جوری دیگه خیلی محشر میشه مگه نه….؟!

بگذریم بیشتراز این ادامه ندم بهتره

فقط میتونم بگم متاسفم…..

 

امشب همه ی غم هاتون رو بریزین تو آتیش که تبدیل به خاکستر بشه و چیزی ازش باقی نمونه.

این اس ام اسی بود که برای دوستم فرستادم

اما دوستم در جوابش گفت:غم هام اینقدر زیاده که هر چقدرهم که بریزمشون تو آتیش تموم نمیشن

وقتی بزرگ ترین غمشو پرسیدم در جوابم چیزی گفت که چندان هم بزرگ نبود.اما مهم بود .

من فکرمیکنم مهم بودنش اونو اذیت میکرد نه بزرگ بودنش.

اما ما آدما کلا عادت داریم که مشکلاتمون رو بزرگ میکنیم به جای این که باهاشون مقابله کنیم.

و این خیلی بده …..


نوشته شده در پنج شنبه 89/12/26ساعت 7:51 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت